ققنوس

آخرین مطالب

۴۸ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

http://namnak.com/5383-%D8%A8%DB%8C%D9%88%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%81%DB%8C-%D8%A7%D9%84%D9%87%D8%A7%D9%85-%DA%86%D8%B1%D8%AE%D9%86%D8%AF%D9%87-.html

  • پرنده ی صلح

http://namakstan.ir/sahar-jafari-jozani.html

  • پرنده ی صلح

http://www.salehon.ir/%D8%A7%D9%88%D9%84%DB%8C%D9%86-%D8%A8%DB%8C%D9%88%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%81%DB%8C-%D9%85%D9%81%D8%B5%D9%84-%D8%B3%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%B3%D9%84%DB%8C%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C-2/

  • پرنده ی صلح

سحر قریشی

۲۴
آذر

http://namnak.com/10525-%D8%B3%D8%AD%D8%B1-%D9%82%D8%B1%DB%8C%D8%B4%DB%8C.html

  • پرنده ی صلح

http://namnak.com/1820-%D8%A8%DB%8C%D9%88%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%81%DB%8C-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%B4%D8%B1%DB%8C%D9%81%DB%8C-%D9%86%DB%8C%D8%A7-+-%D8%B9%DA%A9%D8%B3.html

  • پرنده ی صلح

بوگاتی

۲۴
آذر

http://www.amazing.ir/1393/02/12/latest-photos-of-the-bugatti-veyron-car-in-2014/

  • پرنده ی صلح


.
سردار حاج قاسم سلیمانی در مراسم چهلمین روز درگذشت مادر شهیدان حسین و اصغر ایرلو که با عنوان سنگ صبور برگزار شد، در بیان مصداق و مثال عینی درباره قدرت ایدئولوژی مبتنی بر وحی خاطره‌‌ای گفت که بغض گلویش خود و حاضرین در مراسم را گرفت و به احتمال زیاد این خاطره از شهید عزالدین باشد:
.
. «نوجوان 17 ساله ای که اخیراً(در سوریه) شهید شد، به مادرش می‌گوید، با توجه به خوابی که دیده‌ام این آخرین ناهاری است که باهم می‌خوریم، مادر اجاره تعریف خواب را نمی‌دهد. برای دوستانش اینگونه تعریف کرده بود. 2 شب است که خواب می‌بینم که روی سینه‌ام نشسته‌اند تا سرم از تنم جدا کنند، فریاد می‌زنم و آنوقت است که امام حسین(ع) می‌آید و می‌گوید، نترس درد، ندارد... را هم بریدند، درد نداشت.» .
.
.
* نامه‌ای از مادر شهید «ذوالفقار حسن عزالدین» به فرزندش
.
.
فرزندم ذوالفقار..خدا تو را رو سفید بگرداند همینطور که مرا در مقابل زهرا(س) روسفید کردی...
.
.
من روز قیامت با افتخار می‌ایستم در حالی‌که سر خونی تو را در بغل دارم و با دست خودم خون تو را به آسمان پرتاب می‌کنم تا فرشتگان با خون تو بال‌های خود را آراسته کنند...
.
.
شکایت خود را از قومی که با بریدن سر فرزندم قلب مرا شکستند و مرا از شرکت در عروسیش(تشییع جنازه) محروم کردند به امیرمؤمنان(ع) خواهم کرد...
.
.
فرزندم خون تو ضامن من نزد خدا خواهد بود و باعث افتخار من است.. فکر نکنید که با کشتن فرزندم طاقت مرا می‌گیرید... .
.
فکر نکنید که با بریدن سر فرزندم قلب زینبی مرا پاره می‌کنید...
.
.
 به خدا قسم که من منتظر بازگشت پیکر فرزندم هستم تا عطر سرورم زینب(س) را از آن استشمام کنم... .
.
می‌خواهم او را در سینه خود فشار بدهم و عطر شهادت را استشمام کنم... .
.
می‌خواهم بایستم و با صدای بلند بگویم خداوندا این قربانی را از ما بپذیر... و خون تو را بر آسمان بریزم تا زهرا(س) خون تو را بگیرد...
.
.
 پسرم قلب من برای تو بی‌تابی می‌کند ولکن زینب(س) با صبر خود بر قلب من دست کشید... .
.
پسرم ما هر روز منتظر بازگشت تو هستم تا با ریختن گل روی پیکرت عروسی تو را بگیرم... .
.
منتظر تو هستم و اشکها مرا آتش می‌زنند...
.
.
تهنیت پسرم که در بهشتی...تهنیت...


  • پرنده ی صلح

در اوایل پاییز پسری در این دنیا دیده به جهان گشود که پدر و مادرش نام او را نادر گذاشتند نادر از


کودکی در روستایی در استان مازندران با پدر و مادرش در کنار پدر بزرگ و مادربزرگش زندگی می کرد


پدرش کارمند دولت و مادر نادر خانه دار بود پدرش حقوق ناچیزی از کارمندی دریافت می کرد پدرش


بدلیل گرفتن اضافه کارتصمیم می گیرد که به شهری بزرگ مهاجرت کند تا زنگی بهتری را برای نادر


داستان ما فراهم کند به همین دلیل زمانی که نادر پنج سالش بود با پدر و مادرش به شهری بزرگ


مهاجرت می کنند نادر دوره ی ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان را با نمرات خوب سپری می کند و بزرگ


می شود تا جایی که زمان به جایی می رسد تا نادر در کنکور شرکت کند و نادر در کنکور شرکت


می کند و در رشته ی عمران قبول می شود و شروع به تحصیل در دانشگاه می کند ولی زمان زیادی


نمی گذرد که بر اثر مشکلات ذهنی و فشار های روحی و روانی اطرافیان ناچار به گرفتن انصراف از


دانشگاه می شود سرانجام پس از انصراف دفترچه خدمتش را پست و خود را به نظام وظیفه معرفی


می کند و مشغول به گذراندن خدمت مقدس سربازی درارتش جمهوری اسلامی ایران می گردد


و پس از تمام شدن دوره ی سربازی و اخذ کارت پایان خدمت تصمیم دوباره به ادامه تحصیل می دهد


و دوباره به دانشگاه مراجعه می کند که در رشته ی عمران که انصراف گرفته بود ادامه تحصیل دهد


ولی دانشگاه موافقت نمی کند ناگزیر تصمیم می گیرد دوباره در امتحان کنکور شرکت کند و این بار در


رشته ی مکانیک قبول می شود و کارشناسی خود را در رشته ی مکانیک دریافت می کند و در


رشته ی خود مشغول به کار می شود و سرانجام با دختری به نام مرضیه ازدواج می کند و در کنار هم


خوب و خوش زندگی خوبی تا اخر عمر سپری می کنند.

  • پرنده ی صلح

 در بهمن ماه دختری دیده به جهان گشود که به خاطر زیبایی بیش از اندازه اش پدر و مادرش


اسم او را بهار گذاشتند این دختر از همان کودکی خیلی بازیگوش بود و در کنار پدر و مادرش زندگی


خوبی داشت تا اینکه یک روز با پدر و مادرش به خانه ی مادر بزرگش در روستایی می روند در جلوی


خانه ی مادر بزرگش یک درخت انجیر بود بهار خانم ما هوس انجیر کرد و از پدرش با گریه و التماس


خواست که برای اوانجیر بچیند و پدرش هم که او را از همه ی دنیا حتی از خودش هم بیش تر دوست


داشت به بالای درخت رفت که برای بهار خانم انجیر بچیند تا اینکه در روی درخت بود که ناگهان شاخه


ی زیر پایش می شکند و از بالای درخت به پایین می افتد و وقتی اطرافیان به بالای سرش می ایند


متوجه می شوند که او فوت کرده است و بهار خانم ما وقتی این خبر را می شنود خیلی غمگین می


شود و بعد از اینکه مراسم پدرش تمام می شود تصمیم می گیرد که وقتی بزرگ شد خوب درس


بخواند تا محتاج هیچ کس نباشد به همین دلیل سخت تلاش می کند تا در درسش موفق شود و


مقاطع ابتدایی راهنمایی و دبیرستان را یکی پس از دیگری با نمرات عالی پشت سر می گذارد و


سرانجام نوبت به امتحان کنکور می رسد که در کنکور هم در رشته ی حقوق قبول می شود و مقطع


کارشناسی را در بهترین دانشگاه ایران با نمرات عالی پشت سر می گذارد و برای مقطع ارشد حقوق


هم امتحان می دهد و پس از قبولی در بهترین دانشگاه ایران مشغول به تحصیل می شود و مقطع


ارشد را هم مانند کارشناسی با نمره ی عالی فارغ التحصیل می گردد و سرانجام تصمیم می گیرد تا


در امتحان کانون وکلا شرکت کند و با تلاش بسیار زیاد عضو کانون وکلا می گردد و شروع به وکالت


می کند تا جایی که بهترین وکیل شهر خود شناخته می شود. سپس در سن 30 سالگی با پسری


به نام افشین ازدواج می کند افشین پزشک است و سخت کار می کند بهار و افشین در کنار هم


زندگی خوب و خوشی را سپری می کنند .

  • پرنده ی صلح

یه پلاک

۲۲
آذر

http://titre1.ir/fa/news/32688/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF-%D8%A2%D9%87%D9%86%DA%AF-%D8%A8%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B1-%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DB%8C-%DB%8C%D9%87-%D9%BE%D9%84%D8%A7%DA%A9-%DA%A9%D9%87-%D8%A8%DB%8C%D8%B1%D9%88%D9%86-%D8%B2%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%D9%84-%D8%AE%D8%A7%DA%A9-%D8%AA%DB%8C%D8%AA%D8%B1%D8%A7%DA%98-%D9%BE%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%85%D8%B9%D8%B1%D8%A7%D8%AC%DB%8C-%D9%87%D8%A7-%D9%85%D8%AA%D9%86

  • پرنده ی صلح