ققنوس

آخرین مطالب

در صورت عملیاتی شدن تهدیدات نظامی دشمن، آتش آن برای آغاز‌کنندگانش سوزان و وحشتناک خواهد بود/ بازرسی از مراکز نظامی و گفت‌وگو با دانشمندان؛ غیرقابل تحقق

رئیس ستادکل نیروهای مسلح گفت: مرور مذاکرات هسته‌ای طی ماه‌های گذشته حکایت از آن دارد که مواضع پنهان و آشکار دشمنان نظام جمهوری اسلامی همواره بر نابودی تاسیسات هسته‌ای صلح‌آمیز ایران استوار است.

خبرگزاری فارس: در صورت عملیاتی شدن تهدیدات نظامی دشمن، آتش آن برای آغاز‌کنندگانش سوزان و وحشتناک خواهد بود/ بازرسی از مراکز نظامی و گفت‌وگو با دانشمندان؛ غیرقابل تحقق

به گزارش خبرگزاری فارس، در پی فرمایشات الهام‌بخش فرماندهی معظم کل قوا حضرت آیت‌الله العظمی امام خامنه‌ای در مراسم دانش آموختگی دانشجویان افسری و تربیت پاسداری دانشگاه امام حسین (ع)، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح با صدور پیامی همگان را به پیروی از بیانات معظم له دعوت کرد،

متن پیام سرلشکر فیروزآبادی به شرح ذیل است:

تاریخ سی و شش ساله استقرار نظام مقدس جمهوری اسلامی گویای این واقعیت است که دشمن عنود ملت ایران همواره با استفاده از ابزارهای خود و بهره‌گیری از گفتمانی ظالمانه، زور گویانه و متکبرانه تمام تلاش خود را به کار گرفته است تا مانع رشد و توسعه این شجره طیبه و الهام‌بخشی آن در منطقه و جهان شود.

اما شواهد انکار ناپذیر تحولات کنونی، کمترین تردیدی را باقی نگذاشته است که دشمن در همه عرصه‌ها دستاوردی جز تحقیر و شکست، مقابل عظمت انقلاب اسلامی و ملت ایران نداشته است. با این وجود همواره بر حجم ددمنشی‌های خود افزوده است که مصداق بارز و روشن آن در روند مذاکرات مربوط به انرژی صلح‌آمیز هسته‌ای به خوبی قابل مشاهده می‌باشد.

مرور مذاکرات هسته‌ای طی ماه‌های گذشته حکایت از آن دارد که مواضع پنهان و آشکار دشمنان نظام جمهوری اسلامی همواره بر نابودی تاسیسات هسته‌ای صلح‌آمیز ایران استوار است و همچنان از ابراز توقعات زیاده‌خواهانه و غیرمنطقی خود نیز ابایی ندارند که از جمله ادعای غیرقابل تحقق بازرسی از مراکز حساس و نظامی، گفت‌وگو با دانشمندان و محققان هسته‌ای و سایر موارد قابل اشاره می‌باشند.

البته ملت بزرگ ایران می‌دانند که اینها، همه بهانه‌ها و زمینه‌هایی است که رژیم‌های سلطه و در راس آن ابر سرمایه‌داری و صهیونیزم بین‌الملل، تلاش دارند اصل و اساس شجره طیبه انقلاب اسلامی و پیروزی‌های بی‌بدیل آن در صحنه‌های داخلی و منطقه‌ای را با چالش و تغییرات طراحی شده مواجه سازند که به حول و قوه الهی این خواسته شیطانی دشمن هرگز محقق نخواهد شد و ملت غیروایران همچون جان شیرین از ارزش‌ها و دستاوردهای خود پاسداری می‌کند.

اینک مصاف «گفتمان نوین اسلامی» و «گفتمان جاهیت» به مرحله حساس و سرنوشت‌سازی رسیده است و جبهه دشمن با تحمل شکست‌های زنجیره‌ای از ملت ایران، از سر استیصال و ناتوانی همچنان با کوبیدن بر طبل «تهدید» و «زیاده‌خواهی» های مستکبرانه در مذاکرات هسته‌ای، وقیحانه از مطالبات خلاف عقل و منطق و فراتر از چارچوب‌ها و مقررات جاری در نهادهای بین‌المللی رونمایی می‌کند!

به حول و قوه الهی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران با تاسی به منویات فرماندهی کل قوا حضرت آیت‌الله العظمی امام خامنه‌ای عزیز و پشتوانه‌های عظیم مردمی، هر روز توانمندتر از گذشته از حریم انقلاب اسلامی و کشور عزیزمان، با اقتدار کامل پاسداری می‌کند و اطمینان می‌دهد که قادر است در مصاف با دشمنان از این در گرانبها به خوبی حفاظت و حراست کند.

مردم آزاده منطقه و جامعه بزرگ جهانی نیک می‌دانند طی بیش از سه دهه استقرار این نظام، هیچگونه اقدام زیاده‌خواهانه و یا تهدید دیگران، از ناحیه جمهوری اسلامی ایران مشاهده نشده است. این در حالی است که کشور ما بارها و به دفعات آشکارا توسط مقامات رسمی و رئیس‌جمهور آمریکای شرور به اقدام نظامی و حتی توسط رژیم غاصب صهیونیستی به حمله هسته‌ای تهدید شده است.

در چنین شرایطی ارتقاء توانمندی‌های دفاعی کشور که نیروهای مسلح را به درجه عالی بازدارندگی پشیمان‌کننده برای دشمن برساند، امر بدیهی و ضروری به حساب می‌آید و چنانچه دشمن بخواهد تهدیدات نظامی مشمئزکننده و مضحک خود را عملیاتی سازد، قطعا آتش آن برای آغاز‌کنندگانش سوزان و وحشتناک خواهد بود و جمهوری اسلامی ایران و جبهه بزرگ مقاومت این را حق مسلم و قانونی خود می‌داند.

در شرایطی که فرزندان دستگاه دیپلماسی کشور در مصاف با دشمن لجباز در جبهه انرژی صلح‌آمیز هسته‌ای قرار دارند، توجه تام و تمام به تدابیر و فرامین و خطوط تعیین شده رهبری معظم انقلاب اسلامی و در عین حال هوشیاری سایر دستگاه‌ها و انجام کمک‌های موثر به تیم مذاکره‌کننده و تعیین سیاست‌ها و مقررات اجرایی، بیش از پیش ضرورت می‌یابد.

شهیدان، جانبازان، حماسه‌آفرینان سوم خرداد و مردم بزرگوار و شهید پرور ایران شاهد هستند که آحاد نیروهای مسلح کشور با افتخار تحت فرماندهی حضرت امام خامنه‌ای عزیز، براساس دستورالعمل‌های ابلاغی، ضمن ارتقاء سطح هوشیاری، وظیفه دارند بر مراقبت‌های کمی و کیفی خود بیش از گذشته بیفزایند و اجازه هر گونه تحرکی را از هر دشمن شرور سلب نمایند.

انتهای پیام/
  • پرنده ی صلح
  • پرنده ی صلح


● جراحی، آخرین راه حل است

پروستات غده ای است حدودا به اندازه یک گردو که درست زیر مثانه در مردان قرار دارد و بخشی از سیستم تناسلی مردان را تشکیل می دهد. پروستات در دو مقطع زمانی بزرگ می شود، اولین مقطع اوایل دوران بلوغ و مرحله دوم حدودا از سن ۲۵ سالگی است. این بزرگ شدن پروستات کاملا بی ضرر است اما اغلب سبب مشکلات ادراری در سنین بالاتر می شود. تا سن ۶۰ سالگی ۸۰ درصد مردان، مشکلات ادراری ناشی از بزرگ شدن پروستات را تجربه می کنند.

 

بزرگ شدن پروستات یا «BPH» (Benign Prostatic Hyperplasia) خوش خیم است، اما با بزرگ شدن غده پروستات به «میزراه» (مجرای ادراری) فشار وارد می شود که می تواند عامل مشکلات ادراری از جمله تکرر ادرار، اجبار ناگهانی به دفع ادرار، بیدار شدن از خواب (در شب) برای دفع ادرار، مشکل در شروع ادرار و قطره قطره شدن ادرار در انتها، کامل تخلیه نشدن مثانه و گاه حتی قادر نبودن به دفع ادرار باشد.

 

بنابراین اگر بزرگ شدن پروستات توسط پزشک کنترل نشود، می تواند به مرور زمان فرد را به شدت دچار مشکلات سلامتی کند؛ مشکلاتی از قبیل عفونت دستگاه ادراری، آسیب به کلیه ها یا مثانه، سنگ مثانه و بی اختیاری ادرار. گاهی برای درمان از عمل جراحی استفاده می شود و کل غده پروستات توسط عمل جراحی برداشته می شود که اغلب هم فرد از علایم و نشانه های بیماری رهایی می یابد، اما این عمل می تواند فرد را دچار ناتوانی جنسی کند، بنابراین بهتر است عمل جراحی آخرین راه حل باشد و از روش های درمانی دیگر کمک گرفت. فلز روی یکی از عناصر کمینه (عنصری که مقدار کمی از آن برای رشد طبیعی موجودات زنده لازم است) مهم است و در رشد و تمایز سلول ها نقش حیاتی به عهده دارد.

 

فلز روی برای درمان پروستات های ملتهب یا بزرگ بسیار مفید است. بررسی ها نشان داده است که کمبود روی بر بزرگ شدن پروستات اثر دارد. بنابراین خوردن غذاهای حاوی روی یا خوردن مکمل های روی توصیه می شود.

 

همچنین خوردن گوجه فرنگی نیز بسیار مفید است. تحقیقات دانشگاه هاروارد روی ۴۷هزار مرد نشان داد آنهایی که هر هفته ۱۰عدد گوجه فرنگی می خوردند، ۵۰درصد کمتر به سرطان پروستات مبتلا شدند، در واقع خوردن گوجه فرنگی احتمال ابتلا به سرطان پروستات را کاهش می دهد. محققان معتقدند که این کاهش احتمال ابتلا به سرطان به دلیل وجود «پیگمان» در گوجه فرنگی است. «پیگمان» قوی ترین و موثرترین کاروتن است که تاکنون کشف شده و دلیل قرمزی رنگ گوجه فرنگی است.

  • پرنده ی صلح


به گزارش خبرنگار ویژه‌نامه دفاع مقدس باشگاه خبرنگاران، بیمارستان آیت الله طالقانی بود بعد از مجروحیت در عملیات والفجر 8، پرستار بود، اما با همه پرستارا فرق داشت 17 سالش بود و آن‌طور که خودش می‌گفت، از خانواده‌ای پول‌دار و بالاشهری بود.

همواره آرایش غلیظی می‌کرد و با ناخن‌های بلند لاک‌زده می‌آمد و ما را پانسمان می‌کرد. با وجودی که از نظر من و امثال من، بدحجاب و ناجور بود، ولی برای مجروح‌ها و جانبازها احترام بسیاری قائل بود و از جان و دل برای‌شان کار می‌کرد. با وجود مدبالا بودنش، برای هم‌اتاقی شیرازی من لگن می‌آورد و پس از دستشویی، بدن او را می‌شست و تر و خشک می‌کرد.

یکی از روزها من در اتاق مجروحان فک و دندان بودم که ناهار آوردند. گفتم که غذای من را هم همین جا بدهند، ولی آن خانم پرستار مخالفت کرد و گفت: تو بهتره بری اتاق خودت غذا بخوری ... این‌جا برات خوب نیست.

با این حرف او، حساسیتم بیشتر شد و خواستم که آن‌جا غذا بخورم، ولی او شدیدا مخالفت کرد. دست آخر فقط اجازه داد که برای چند دقیقه موقع غذا خوردن آنها، در اتاقشان باشم، ولی غذایم را در اتاق خودم بخورم.

واویلایی بود. پرستار راست می‌گفت. بدجوری چندشم شد. آن‌قدر هورت می‌کشیدند و شلپ و شولوپ می‌کردند که تحملش برای من سخت بود، ولی همان خانم پرستار بالاشهری، با عشق و علاقه‌ی بسیار، به بعضی از آنها که دست‌شان هم مجروح بود، غذا می‌داد و غذا را که غالبا سوپ بود، داخل دهان‌شان می‌ریخت.

یکی از روزها، محسن - از بچه‌های تند و مقدس‌مأب محل‌مان - همراه بقیه به ملاقات من آمده بود. همان زمان آن پرستار خوش‌تیپ! هم داشت دست من را پانسمان می‌کرد. خیلی مؤدب و با احترام، خطاب به محسن که آن طرف تخت و کنار کمد بود، گفت:

- می‌بخشید برادر ... لطفا اون قیچی رو به من بدین ...

محسن که می‌خواست به چهره‌ی آرایش کرده و بدحجاب او نگاه نکند، رویش را کرد آن طرف و قیچی را پرت کرد طرف پرستار. هم پرستار و هم بچه‌ها از این کار محسن ناراحت شدند. دستم را که پانسمان کرد، با قیافه‌ای سرخ از عصبانیت، اتاق را ترک کرد و رفت. وقتی به محسن گفتم که چرا این‌جوری برخورد کردی؟ او که با احترام با تو حرف زد، گفت:

- اون غلط کرد... مگه قیافه‌شو نمی‌بینی؟ فکر می‌کنه اومده عروسی باباش ... اصلا انگار نه انگار این‌جا اتاق مجروحان و جانبازان است ... اینا رفته‌ان داغون شده‌ان که این آشغال این‌جوری خودش رو آرایش کنه؟

هر چه گفتم که این راهش نیست، نپذیرفت و همچنان بدتر پشت سر او اهانت می‌کرد و القاب زشت نثارش کرد. حرکت محسن آن‌قدر بد بود که یکی دو روز از آن پرستار خبری نشد و شخص دیگری جای او برای پانسمان ما آمد. رفتم دم بخش پرستاری که رویش را کرد آن طرف.

هر‌طوری بود، از او عذرخواهی کردم که با ناراحتی و بغض گفت:

- من روزی چند بار با پدرم دعوا دارم که به‌م می‌گه آخه دختر، تو مگه دیوونه‌ای که با این سن و سال و این تیپت، می‌ری مجروحانی رو که کلی از خودت بزرگ‌ترن، تر و خشک می‌کنی و زیرشون لگن می‌ذاری و می‌شوری‌شون؟ بخش‌های دیگه التماسم می‌کنند که من برم اون‌جاها، ولی من گفتم که فقط و فقط می‌خوام در این‌جا خدمت کنم. من این‌جا و این موقعیت ارزشمند رو با هیچ جا عوض نمی‌کنم. من افتخار می‌کنم که جانباز رو تمیز کنم. برای من اینا پاک‌ترین آدمای روی زمین هستند ... اون‌وقت رفیق شما با من اون‌جوری برخورد می‌کنه. مگه من به‌ش بی احترامی کردم یا حرف بدی زدم؟

هر‌طوری بود عذرخواهی کردم و گذشت.

شب جمعه‌ همان هفته، داشتم توی راهرو قدم می‌زدم که صدای نجوای دعای کمیل شیخ حسین انصاریان و به دنبال آن گریه به گوشم خورد. کنجکاو شدم که صدا از کجاست. ردش را که گرفتم، دیدم از اتاق پرستاری است. همان پرستار خوش‌تیپ و یکی دیگر مثل خودش، کنار رادیو نشسته بودند و دعای کمیل گوش می‌دادند و زارزار گریه می‌کردند.

یکی از روزهای نزدیک عید نوروز، جوانی که نصف چهره‌اش سوخته بود و صورت خودش هم چون بچه‌ی آبادان بود، سیاه بود و تیره، به بخش ما آمد. خیلی با آن پرستار جور بود و با احترام و خودمانی حرف می‌زد. وقتی او داشت دست من را پانسمان می‌کرد، جوان هم کنار تختم بود. برایم جالب بود که بفهمم او کیست و با آن دختر چه نسبتی دارد.

به دختر گفتم:

- این یارو سیاه‌سوخته فامیل‌تونه؟

که جا خورد، ولی چون می‌دانست شوخی می‌کنم، خندید و گفت:

- نه‌خیر ... ولی خیلی به‌م نزدیکه.

تعجب کردم. پرسیدم کیست که گفت:

- این نامزدمه.

جاخوردم. نامزد؟ آن هم با آن قیافه‌ی داغان؟ که خود پرستار تعریف کرد:

- اون توی جنگ زخمی شده و صورتش هم بر اثر موج انفجار سوخته. بچه‌ی آبادانه، ولی این‌جا بستری بود. این‌جا کسی رو نداشت. به همین خاطر من خیلی به‌ش می‌رسیدم. راستش یه جورایی ازش خوشم اومد. پدرم خیلی مخالف بود. اونم می‌گفت که این با این قیافه‌ی سیاه خودش اونم با سوختگی روی صورتش، آخه چی داره که تو عاشقش شدی؟ هر جوری بود راضی‌شون کردم و حالا نامزد کردیم.

من که مبهوت اخلاق آن پرستار شده بودم، به کنایه گفتم:

- آخه حیف تو نیست که عاشق اون سیاه‌سوخته شدی؟

که این‌بار ناراحت شد و با قیچی زد روی دستم و دادم را درآورد.

گفت: دیگه قرار نیست پشت سر نامزد خوشگل من حرف بزنی ‌‌ها ... اون از هر خوشگلی خوشگل‌تره.

  • پرنده ی صلح



نمیدونم چرا یهو زد به سرش. حالش اصلاً طبیعی نبود. همش بهم نگاه میکرد و میخندید. به خودم گفتم: عجب غلطی کردم قبول کردم‌ها.... اما دیگه برای این حرفا دیر شده بود. باید تا برگشتن اونا از عروسی پیشش میموندم. خوب یه جورائی اونا هم حق داشتن که اونو با خودشون نبرن؛ اگه وسط جشن یهو میزد به سرش و دیوونه میشد ممکن بود همه چیزو به هم بریزه و کلی آبرو ریزی میشد. اونشب برای اینکه آرومش کنم سعی کردم بیشتر بهش نزدیک بشم و باهاش صحبت کنم. بعضی وقتا خوب بود ولی گاهی دوباره به هم میریخت. یه باره بی‌مقدمه گفت: توهم از اون قرصها داری؟ قبل از اینکه چیزی بگم گفت: وقتی از اونا میخورم حالم خیلی خوب میشه. انگار دارم رو ابرا راه میرم.... روی ابرا کسی بهم نمیگه دیوونه...! بعد با بغض پرسید تو هم فکر میکنی من دیوونه‌ام؟؟؟... 



  • پرنده ی صلح

عباس غفاری نظری تک تیراندازی از گردان حضرت قاسم و جانباز اعصاب و روان دفاع مقدس است که در عملیات والفجر ۶ دهلران حضور داشته و حرفهایی برای گفتن دارد. او متولد ۱۳۴۶ در خانواده متوسط و پرجمعیت به دنیا آمد. فرزند اول خانواده و دارای ۴ برادر و یک خواهر است. او در کودکی پر جنب و جوش بود. پدری با درآمد کم دارد، تا کلاس دوم راهنمایی درس خوانده و در سال ۱۳۶۳ با دستکاری شناسنامه به جبهه رفته است.

وی می گوید: در لشکر ۱۰ سید الشهداء گردان حضرت قاسم به فرماندهی حاج عباس قهرودی و معاونت محمد رضا کلهر تک تیرانداز بودم و در گروهان شهادت بعد از مدتی معاون دسته و سپس مسئول دسته عملیات شدم.

وی در طی حضور خود در جبهه ۳ بار طعم مجروحیت را چشیده است که اولین جراحت را در والفجر ۶ به یاد می آورد.

*خبر آمد پیروز شدیم

در شلیک آتش سنگین دشمن بعثی بروی سرشان، تلفات خیلی سنگینی داده بودند. عباس به یاد می آورد: نیروهایم همه زیر آتش بودند صدایی از پشت سر شنیدم: حاجی حاجی.

یک از همرزم هایم را دیدم که به شدت زخمی شده، گفتم: سید جان چه شده.

خون تمام لباس هایش را گرفته بود، چپفیه دور کمرم را باز کردم و به دور زخمش بستم. او را روی تخته سنگی کشیدم و گفتم اینجا بمان تا ما برگردیم. پشتیبان ما از گردان علی اصغر بود.

در حال بستن زخم سید بودم که از پشت سرم صدایی آمد: چطوری دلاور!

جا خوردم دیدم حاج عباس است. گفتم سلام حاجی گفت: تو سنگرها عراقی است. گفتم می دانم اسیر هستند. گفت: کارت خوب بود صد متر دیگر بروی جلو بچه های گردان علی اصغر می رسند و به شما می پیوندند. گفتم :حاجی بچه هایم خیلی زخمی شده اند که خبر داد به امید خدا پیروز شدیم.

*سید شهید شد و من مجروح

نزدیک صبح بود هوا گرگ و میش شده بود، صدای ناله بچه ها می آمد، از ۳۳ نفر ۱۵ نفر مانده بودیم و به همراه ۵۰ اسیر ساعت ۷ صبح برگشتیم و خط تحویل گردان علی اصغر دادیم. در بین راه کنار تخته سنگ سراغ سید رفتم دیدم که شهید شده. اشکم جاری شد. با جسم بی جان سید درد دل می کردم که ناگهان صدایی من را از جایم چند متر پرتاب کرد. صاحب صدا خمپاره ای ۱۲۰ بود. تا چند ساعت متوجه چیزی نشدم فقط امیدوار بودم به شهدا بپیوندم اما تا امروز مجروح ماندم.

*در کربلای ۵ شیمیایی شدم

عباس که سابقه بستری در بیمارستان ساسان را دارد می گوید: کربلای ۵ بود که در معرض گازهای شیمیایی قرار گرفتم. در بامداد ۱۹/۱۰/۶۵ عملیات کربلای ۵ با رمز «یا زهرا(سلام‌ الله‌ علیها») در منطقه شلمچه صورت گرفت که به دلیل مقاومت وصف ناپذیر رزمندگان در برابر پاتک های سنگین، عراق به مدت حدود دو ماه اقدام به حملات شیمیایی بسیار گسترده با گاز خردل نمود که حتی مناطقی از آبادان را نیز در بر گرفت.

*یک شبه ۵۰۰ خمپاره زدم

درگیری ها بشدت اوج گرفته بود. در صحنه ای بیش از ۵۰۰ تانک دشمن برابر لشکر در غرب کانال ماهی آرایش گرفته بودند و همزمان هلی کوپترها هم برای اولین بار در طی جنگ، نیروهای خط مقدم را بمباران می کردند. در صحنه ای تعدادی از تانک ها قصد دور زدن کانال و غافلگیری نیروها را داشتند. شب آغاز عملیات بیش از ۵۰۰ آرپیجی زدم که باعث شد از ناحیه گوش دچار ضایعه و آسیب بشوم.

*بی مهری بیمارستان شهید صدر

وقتی به دیدار عباس رفتیم داشت از شب عملیات کربلای ۵ و پانصد خمپاره اش می گفت که مسئولان اجازه ندادند و اعلام کردند هر وقت به خانه اش رفت با او صحبت کنید. اما عباس غفاری ۴۴ ساله جانباز ۱۰ درصد است که با داشتن همسر و یک پسر ۷ ساله ۲ سال از عمر خود را در این آسایشگاه به سر می برد. به خاطر بی مهری مسئولان بیمارستان نتوانستیم عکسی از جانباز تهیه کنیم اما در ملاقات های قبلی بیمارستان ساسان در کادر عکس جانباز دیگری قرار گرفته بود. این بی مهری سبب شد تا از مجروحیت سوم عباس ناآگاه بمانیم.

* مشکلات این جانباز

وی که تنها ۱۰ درصد جانبازی دارد بیان کرد در زمانی که حال بهتری داشته باشد به وسیله موتور سیکلت در پیک مشغول می شود ومی گوید: مستاجر است. عباس بیش از این در دلی با ما نکرد.


  • پرنده ی صلح

امام خامنه ای

۰۳
خرداد





  • پرنده ی صلح

پروشدن

۰۲
خرداد

بهش بگی دوسش داری پرو میشه میره

بهش بگی ازش بدت میاد نا امید میشه و میره

محبت کنی خوشی میزنه زیر دلش و میره

 محبت نکنی ، از یکی دیگه محبت میگیره و میره

خلاصه اومده که بره …

 خودتو خسته نکن

  • پرنده ی صلح

پروردگارا

۰۱
خرداد

داده هایت ، نداده هایت و گرفته هایت را شکر می گویم

                            

چون داده هایت نعمت ، نداده هایت حکمت و گرفته هایت امتحان است.

    

 

یادم باشد حرفی نزنم به کسی بر بخورد
نگاهی نکنم دل کسی بلرزد
خطی ننویسم آزار دهد کسی را
که تنها دل من ؛ دل نیست

 


 

  • پرنده ی صلح


شجاعت و ابتکار عمل او در تمام خبرگزاری های مهم جهان منعکس شد

شهید خلبان علی اکبر قربان شیرودی در دیماه 1334 در روستای بالا شیرود از توابع شهرستان تنکابن در خانواده ای کشاورز و متدین دیده به جهان گشود. وی پس از گذراندن سال سوم متوسطه در زادگاه خویش، برای ادامه تحصیل راهی تهران شد و همراه با کار به تحصیل خود ادامه داد. شهید شیرودی با اتمام تحصیلات متوسطه در سال 1351 وارد ارتش شد و دوره مقدماتی خلبانی را در تهران به پایان رساند. سپس دوره هلی کوپتری کبرا را در پادگان اصفهان گذراند و با درجه ستوانیاری فارغ التحصیل شد.

وی پس از سه سال خدمت در ارتش به کرمانشاه رفت و با شهید خلبان احمد کشوری آشنا شد. شهید شیرودی از ارتشیانی بود که با اوج گیری جریانات انقلاب اسلامی به صفوف راهپیمایان پیوست و به دستور حضرت امام(ره) مبنی بر فرار سربازان از پادگان ها، او نیزخارج شد. پس از خروج از پادگان درصدد تشکیل گروهی چریکی بر آمد و با تعدادی از دوستانش در کرمانشاه در این زمینه اقدام کرد تا اینکه امام خمینی(ره) به میهن بازگشتند و انقلاب به پیروزی رسید.
شهید شیرودی که در جریانات پیروزی انقلاب با پیشمرگان کرد مسلمان همکاری کرده بود، با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به سپاه غرب کشور پیوست. وی که با شروع جنگ تحمیلی در 31 شهریور1359 به منطقه کرمانشاه رهسپار شده بود در جریان یکی از مأموریت های خود با سرپیچی از فرمان بنی صدر مبنی بر تخلیه پادگان و انهدام انبار مهمات منطقه، به همراه دو خلبان همفکر خود و با دو هلیکوپتری که در اختیار داشتند، در طول 12 ساعت پرواز بی نهایت حساس و خطرناک که وی به عنوان تنها موشک اندازپیشاپیش دو خلبان دیگربه قلب دشمن یورش برد، توانست مهمات دشمن رادرهم کوبیده وخسارات سنگینی بر دشمن وارد آورد.
شجاعت و ابتکار عمل این شهید نه تنها در سراسر کشور، بلکه در تمام خبرگزاری های مهم جهان منعکس شد. بنی صدر برای حفظ ظاهر دو هفته بعد به او ارتقاء درجه داد، اما وی درجه تشویقی را نپذیرفت وتنها خواسته اش را دیدار با حضرت امام و بیان کارشکنی های بنی صدر وبی تفاوتی برخی ازفرماندهان اعلام کرد.
درهمان ایام به دستورفرماندهی هوانیروز چند درجه تشویقی گرفت و از ستوانیار سوم خلبان به درجه سروانی ارتقاء یافت، اما طی نامه ای به فرمانده هوانیروز کرمانشاه در 9 مهر 1359 چنین نوشت:" اینجانب خلبان پایگاه هوانیروز کرمانشاه می باشم وتا کنون برای احیای اسلام و حفظ مملکت اسلامی در کلیه جنگ ها شرکت نموده ام، منظوری جز پیروزی اسلام نداشته ام و به دستور رهبرعزیزم به جنگ رفته ام. لذا تقاضا دارم درجه تشویقی که به اینجانب داده اند، پس گرفته و مرا به درجه ستوانیار سومی که بوده ام، برگردانید".

با اوج گیری جنگ کردستان شهید شیرودی و چند تن دیگر از خلبانان وارد جنگ شدند. وی در عملیاتهای پروازی خود تلفات سنگینی را به نیروها و تجهیزات دشمن در نقاط استراتژیکی غرب کشور وارد کرد. در 13 دی ماه 1359 وقتی خیانت های آشکار بنی صدر را دید به افشاگری پرداخت و از شنوندگان سخنانش خواست با ایمان و اسلحه و چنگ و دندان از میهن اسلامی دفاع کنند. در همین ایام شهید علی اکبر شیرودی را به خاطر باز پس گیری ارتفاعات بازی دراز بازداشت تنبیهی کردند و در واکنش به این مساله روحانیون متعهد و اعضای سپاه کرمانشاه مراتب ناراحتی خود را در اسرع وقت به اطلاع اعضای شورای عالی دفاع از جمله آیت الله خامنه ای و حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی رساندند و حکم بازداشت وی منتفی شد.
شهید شیرودی بالاترین ساعت پرواز در جنگ را در جهان داشت و با بیش از 40 بار سانحه و بیش از 300 مورد اصابت گلوله به هلی کوپترش، باز سرسختانه می جنگید. شهید شیرودی پس از چند هزار مأموریت هوایی و انجام بالاترین پروازهای جنگی در دنیا و نجات یافتن از 360 خطر مرگ سرانجام در آخرین عملیات پروازی خود (8 اردیبهشت 1360) در منطقه بازی دراز، هنگامی که عراق لشکری زرهی با 250 تانک و با پشتیبانی توپخانه و خمپاره انداز و چند فروند جنگنده روسی و فرانسوی، برای بازپس گیری ارتفاعات «بازی دراز» به سوی سر پل ذهاب گسیل داشته بود، به مقابله با آنان پرداخت و پس از انهدام چندین تانک از پشت سر مورد اصابت گلوله تانک قرار گرفت و به شهادت رسید.

خلبان یاراحمد آرش که به همراه شهید شیرودی در این عملیات پروازی شرکت داشت، درمورد چگونگی شهادت این خلبان دلاور چنین می گوید: " بارها او را در صحنه جنگ دیده بودم که خود را با هلیکوپتر به قلب دشمن زده و حتی هنگام پرواز مسلسل به دست می گرفت. درآخرین نبرد هم جانانه جنگید و بعد از آنکه چهارمین تانک دشمن را زدیم، ناگهان گلوله یکی از تانک های عراقی به هلیکوپتر اصابت کرد و در همان حال شیرودی که مجروح شده بود با مسلسل به همان تانک شلیلک کرده و آن را منهدم نمود و خود نیز به شهادت رسید."

پیکر مطهر شهید شیرودی پس از تشیع باشکوه در روستای شیرود تنکابن به خاک سپرده شد. پس از شهادت خلبان علی اکبر شیرودی، شخصیت های مملکتی نسبت به شخصیت والا و سلوک اخلاقی وی اظهارات مختلفی نموده اند از جمله حضرت آیت الله خامنه ای او را مکتبی، مومن و جنگنده در راه خدا توصیف می کنند. آیت ا...هاشمی رفسنجانی در مورد وی می گوید: " من در قیافه شیرودی مالک اشتر را دیدم."
صاحب نظران جنگ های هوایی او را "نامدارترین خلبان جهان" نامیده اند؛ چنان که شهید تیمسار فلاحی، رئیس ستاد مشترک ارتش وی را ناجی غرب و فاتح گردنه ها و ارتفاعات آریا، بازی دراز، میمک، دشت ذهاب و پادگان ابوذر توصیف کرده و می گوید:" او غیر ممکن ها را ممکن ساخت. کسی بود که وقتی خبر شهادتش را به امام دادم، امام در مورد وی فرمود:" او آمرزیده است".

  • پرنده ی صلح